محل تبلیغات شما
وقتی استرس و ترس و نگرانی و حال خیلی بدی داشتم تصمیم گرفتم هر زوری شده حالمو خوب کنم.چه طوری الان میگم! همه چیز از یک خواب بسیاربد و پریشون شروع شد در یک شب که هوا خیلی گرم بود و من با فکر درس و اضطراب زیادی خوابیدم. صبح زود ساعت شش و نیم وحشتزده خیس عرق با ترس و افکار بسیار ناراحتی بیدار شدم. دیدم بهتره نخوابم.رفتم پند مشت آب خنک زدم به صورتم.مسواک کردم و جون تازه ایی گرفتم. از کمد لباسام یکی از شادترین و خنک ترین و راحت ترین لباسامو پوشیدم.یک پیراهن سفید

پست بیست و نه دعوای خواهر برادری:

پست بیست و هشت:فصل بهار نود و نه:

پست بیست و هفت آخرین روز سال سیاه نود و هشت...

یک ,خنک ,گرفتم ,استرس ,نگرانی ,خیلی ,ترس و ,و ترس ,و نگرانی ,استرس و ,خنک زدم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محمد بهمنش