محل تبلیغات شما

سلام سلام سلام از پیغامهای مهربون همتون ممنونم.
راجب اینکه پرسیده بودین مهرداد با چه پروازی برگشته مهرداد با ترکیش ایر از ترکیه برگشت.
من دارم نهایت استفاده رو از تعطیلاتم میکنم و حسابی خوش میگذرونم.تا جایی که تونستم ساز زدم و دق دلی این چند ماه و دراوردم.با مدادرنگی و ماژیکهام چند تا نقاشی کشیدم انگار همه خستگیهای امتحانیمو بیرون ریختم با رنگ و نقاشی.شروع کردم به خوندن کتابی به نام سفرهای دکتر بیتل.تو خونه ماریا تا میخواستم کتاب بخونم خانم ماریا میگفت درسهاتو خوندی تکالیفتو انجام دادی وقتی بهش میگفتم اره میگفت برو بیار ببینم و با چنان جدیتی بهم نگاه میکرد که حس میکردم میخواد کتکم بزنه.چرا اینقدر بی اعتماد بود نسبت همه چی؟مگه میشد کوهی درس و تکلیف داشته باشم و بشینم کتاب بخونم؟حتی فکرشم احمقانه اس!
من و مهرداد رفتیم جاده چالوس صبح زود رفتیم و تو یکی از رستورانهای بین راه صبحانه املت سوسیس و چای داغ خوردیم جای همتون خالی.بعد رفتیم آشکده پسرخاله دم کندوان و وایی که چقدر سرد بود.استخون ادم از سرما خشک میشد خیلی هم باد میوزید.ولی هوا عالی بود.آش دوغ خوشمزه خوردیم با باقالی پخته.
مامان امسال از بس درگیر بابا بود نتونسته باقالی فریز کنه ما هم عاشق سبزیجات پخته مخصوصا باقالی هستیم و مجبوریم خوبشو بیرون پیدا کنیم.
کل مسیر جاده چالوس رو داریوش و ابی و گروه آریان گوش کردیم.
بعد یکجا وایسادیم و مهرداد چیپس و لواشک ترش خرید.حدودای ساعت نه بود رسیدیم اول جاده چالوس و رفتیم رستوران ارکیده شام جای شما خالی مبرزا قاسمی خوردیم پر سیر و پر ادویه و خوشمزه.
شب که رسیدیم خونه مهرداد گفت باید خانم ماریا و خانواده اش رو دعوت کنیم.داشتیم برنامه ریزی اونو میکردیم که زنعمو زنگ زد و مارو برای شام پس فردا شبش دعوت کرد.
قبل رفتن مهمونی خونه عمو من و مهرداد با دوستای مهرداد رفتیم دربند.تله سی یژ سوار شدیم و ناهار جوجه کباب خوردیم.کلی سگ ولگرد ولی دست اموز و بسیار گرسنه دیدیم که بهشون غذا دادیم.تله سی یژ سواری هم عالم دلچسبیه وقتی از رو دره رد میشه.
من و مهرداد دربند رو خیلی دوست داریم.وفتی میریم اونجا خیلی خوش میگذره.با اینکه سرده ولی هواش خوب و تمیزه.
وقتی رفتیم خونه عمو اینقدر بهمون خوش گذشت که اندازه نداشت.اینقدر گفتیم و خندیدبم و تعاریف مهرداد از فرانسه براشون جالب بود.مهرداد برای همه سوغاتی اورده بود.برای عمو یه کاپشن برای زنعمو گردنبند.برای الهام کیف و برای صدف و مروارید دمپایی و برای علی هم کیف پول.همه اینقدر با کادوهاشون سرگرم شده بودن و شام دیر شد.
زنعمو کلی زحمت کشیده بود و خوراک مرغ سوسیس رول پنیر کوکو سبزی و البالو پلو درست کرده بود.این مهمانی مفصل به افتخار شاگرد اول شدن مروارید و صدف و بازگشت مهرداد بود.
فرداب مهمونی با الهام و علی رفتیم یه تئاتر دیدیم تو تماشاخانه ایرانشهر.بد نبود ولی من سینما رو بیشتر ترجیح میدم.
من برای اومدن خانم ماری و خانواده اش اصلا ذوق و حوصله نداشتم.اینقدر تو خونه اش بهم سخت گذشته بود که احساس ترس و معذب بودن داشتم.با مهرداد خونه رو نظاعت کردیم.من دستمال کشیدم و جارو کشیدم و بعد رفتیم خرید کردیم.زنعمو پیشنهاد داده بود بیاد برای کمک ولی مهرداد گفت میخواد همه کارهارو خودش بکنه.برای پیش غذاسوپ خامه و کیک سیب زمینی تنوری درست کردیم.برای غذای شام باقالی پلو با ماهیچه خوراک مرغ میرزاقاسمی سالاد ماکارانی درست کردیم.درست کردن و پختن این غذاها واقعا سخت بود.

مهرداد به خاطر تمام زحمات ماریا میخواست پذیرایی مفصل باشه.واسه دسر هم ژله و کیک بستنی از قنادی گرفتیم.

میوه و شیرینی هم خریدیم و یک ظرف بزرگ چیپس یک ظرف زیتون و یک ظرف انواع ترشی و ماست و خیار.پذیرایی خیلی مفصلی بود.ولی خدارو شکر بیشتر غذاها خورده شد و تقریبا چیزی باقی نموند.

هرچه هم که موند مهرداد تو ظرف کرد و داد ببرند باخودشون.اولش که اومدن ماریا مث همیشه با چهره عبوس و جدی وارد پذیرایی شد و وقتی چای اوردم و مهرداد شیرینی تعارف کرد گفت خوبه خواهرت کار خونه یاد بگیره.میدونستم یه حرف چرت از دهنش درمیاد و شبمو خراب میکنه ولی مهرداد بهم گفته بود هرچی گفت تو فقط بخند.منم لبخند زدم و لبخندم بیشتر عبوسش کرد.بعد سر شام هم همش از دستپخت و سلیقه مهرداد تشکر میکرد.براش عجیب بود یک پسر بتونه اینهمه غذا درست کنه.
بعد شام مهرداد هدیه هاشونو بهشون داد.
برای همسر خانم ماری یک پلیور پشمی برای خانم ماری یک کیف دستی نه برای اودیشو پیراهن مردانه برای ایلبرت یک دیگشنری برای الیبرا یک جفت دمپایی برای اریل عروسک و برای کوروش شکلات و قطار اسباب بازی اورده بود.همشون خیلی خوشحال شدن.
شب بدی نبود ولی خدارو شکر که تموم شد.
فردای این مهمونی من و مهرداد مخصوصا مهرداد خیلی خسته شده بودیم.قرار بود بریم بیرون ولی مهرداد گفت بهتره بمونیم خونه و هر چی از روز قبل مونده لود خوردیم و بعد ناهار با یک ظرف چیپس و تخمه نشستیم پای فیلم سینمایی.
دو تا فیلم دریایی هیجان انگیز تماشا کردیم یکی به نام shallow یا آبهای عمیق و یکی هم فیلم آرواره.که خیلی ترسناک بود ولی قشنگ بود.
عصر هم رفتیم پل طبیعت و پیاده روی کردیم.
وقتی برگشتیم من مشغول نقاشی کشیدن شدم مهرداد هم مشغول کتاب خوندن.
یه اتفاق خیلی خوب دیگه هم تو ساختمونمون افتاده که بعدا براتون مینویسم.فعلا خیلی تایپ کردم.

پست بیست و نه دعوای خواهر برادری:

پست بیست و هشت:فصل بهار نود و نه:

پست بیست و هفت آخرین روز سال سیاه نود و هشت...

مهرداد ,هم ,ولی ,خیلی ,رفتیم ,یک ,و مهرداد ,یک ظرف ,من و ,مهرداد گفت ,و برای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدمات ارزهای دیجیتال هش تومن