محل تبلیغات شما

شب یلدا رفتم خونه عمو اینا.خیلی خوش گذشت.بچه های عمو امیر هم بودند.یک مهمونی خیلی قشنگ داشتیم.

زن عمو پیراشکی سیب زمینی سالاد ماکارانی و رولت ژامبون درست کرده بود.یک دیس پیراشکی هم گذاشته بود برای بچه های ماریا ببرم.

اول نشستیم دور هم و چای با شیرینی هایی که الهام پخته بود خوردیم.به مامان و بابا تلفن زدیم و باهاشون حرف زدم.بعد به مهرداد تو فرانسه زنگ زدیم و باهم حرف زدیم.مهرداد بهم خبر داد که تا سه هفته اینده یعنی اواخر دیماه به ایران برمیگرده.قلبم سرشار خوشحالی و شادی شد.دوران سخت و اندوهبار زندگیم تا سه هفته دیگه تموم میشه.
بعد رفتیم سر میز شام و بعد خوردن شام عمو برامون کتابی رو باز کرد و قصه هایی از شاهنامه خوند.بعد از کتاب حافظ برامون شعر خوند و فال گرفت و کلی تفریح کردیم و خندیدیم.من که هیچ اعتقادی به فال نداشتم و به خاطر خنده و تفریح عمو برامون فال میگرفت.

بعد الهام لپتابشو اورد و عکسهای قدیمی رو تو ویلای ما و عروسیها ی فامیل تماشا کردیم.خیلی خوش گذشت عمو به هممون کتاب هدیه داد و به من هم کتاب قصه های شاهنامه رو هدیه داد.آخر شب عمو منو رسوند و برگشتم خونه ماریا و وقتی کتابمو به اریل و کوروش نشون دادم خیلی خوششون اومد و قرار شد خانم ماری برامون ازش بخونه تا اینجوری سه تایی مون بشنویم.
چون خانواده خانم ماریا مسیحی هستن و بعد یلدا کریسمس بود مراسمات خاص خودشونو داشتن.

رفتیم به مهمونی کریسمس که توی یه باشگاه برگذار میشد.کاج کریسمس بسیار بزرگی رو به زیبایی تمام تزیین کرده بودن. با چراغهای رنگی و نوارهای سبز و قرمز و خیلی قشنگ شده بود.اول یک خانم  به زبان خاص خودشون برامون صحبت کرد که خب من هیچی نفهمیدم.اریل برام ترجمه کرد که داره از تاریخچه اقلیتها صحبت میکنه.بعد یک خانم بسیار زیبای دیگه اومد حرف زد که اریل توضیح دادکه راجب شکر گذاری از خدابود حرفاش.بعد یک سرود مسیحی خوندند.بعد یک تئاتر اجرا کردن و بعد شام خوردیم.بعد شام بابا نوئل به بچه ها هدیه داد.این هدیه یک شکلات و یک جفت دستکش سفید و قرمز بود.
بعد به کلیسا رفتیم و کشیش سخنرانی کرد.
شب اومدیم خونه و فرداش از صبح بعد صبحانه من اریل و کوروش در اتاق پذیرایی نشستیم و مشغول درس خوندن شدیم.من اینقدر استرس امتحانامو داشتم که نتونستم ناهار بخورم.شب خانم ماریاو شوهرش رفتن مهمونی ولی ما بچه ها نشستیم پای درس.ایلبرت با مهربونی تمام باهام ریاضی کار کرد.مهمونی شب یلدا خونه عمو حال منو خیلی خوب کرد و منو سرشار از انرژی کرد برای امتحاناتم.خدایا خودت کمک من و اریل و کوروش کن تا تجدیدنیاریم و تو درسامون موفق باشیم.
بیتابم برای دیدن مهرداد بغل کردن برادر خوبم بوسیدنش و حرف زدن باهاش.برای ساز زدن نقاشی کشیدن و کتاب خوندن و انجام تمام این کارهای قشنگ توی اتاق خواب خودم.

خانم ماریا  یک هفته پیش کاج بزرگی از زیر زمین خونه بیرون اورد و یک کارتن بزرگ پر سایل تزیینی کاج توش بود و به ما بچه ها اجازه داد کاج رو اول تمیز کنیم بعد تزیینش کنیم.به محض درست شدن وبلاگم عکسو میذارم.

پست بیست و نه دعوای خواهر برادری:

پست بیست و هشت:فصل بهار نود و نه:

پست بیست و هفت آخرین روز سال سیاه نود و هشت...

یک ,عمو ,شب ,خیلی ,خانم ,رو ,و به ,شب یلدا ,اریل و ,هدیه داد ,بعد یک

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

m.kaboodi1397 لرستان; آفریقای ایران